الهه زیبای ماالهه زیبای ما، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

الهه ناز

عیدغدیر

علي در عرش بالا بي نظير است علي بر عالم و آدم امير است به عشق نام مولايم نوشتم چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟ ...
20 مهر 1393

جملاتی که باید قاب کردوبه دیوارزد2

اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن     مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است   همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفش شان نیست     با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن و با نمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن   هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید   مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد     شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار     وقتی تنها شدی بدون که ...
19 مهر 1393

روز کودک

دختر نازم خدا روشکر بابا ازبخش مراقبتهای ویژه به بخش منتقل شدوبعدازبیمارستان مرخص شداین چندروز شماپرستار کوچولوی بابا بودی مدام سرتوروی سینه بابا میگذاری وصدای قلب باباروگوش میدی امیدوارم بیماری ازبابادور باشه وسایه اش بالاسرمون باشه انشااله .گلم باپوزش وتاخیرروزکودک روبه شما وهمه کودکان دنیا تبریک میگم امیدوارم همیشه همه ی کودکان کشورم سالم باشن وشکوفه خنده رولباشون شکوفاباشه پرنسسم دوستت دارم تابی نهایت ...
18 مهر 1393

عیدقربان

گلم فردا عیدقربانه ولی نه تو شادی ونه من امسال شب عید بابایی بیمارستانه این چندروزواقعا بی قراری کردی باوجود که  زن دایی جون ارمیتا کوچولو سیناجونی خیلی سعی میکنندسرت رو گرم کنند. ولی شما عصبی.هستی بهانه گیری میکنی وقتی ارمیتاهست همه چیزخوبه ولی امان ازوقتی که ارمیتا نیست البته زن دایی جون میگه وقتی من نیستم شما خیلی آرومتری ولی وقتی منو میبینی بهانه گیری ها شروع میشه  . عزیزم میدونم که روزهای سختی رو میگذرونی ولی حال من و بابایی بهترازتو نیست به حق اینشب عزیز ازخدا میخوام بابایی هرچه زودتر حالش خوب بشه وسالم سرحال پیش ما برگرده .  خدا به همه‌ی باباها سلامتی بده ازجمله بابایی عزیز. ودراخرعیدقربان همه.مسلمونا مبارک...
13 مهر 1393

کارهای هنری یلدا خانوم درسال92

دخترم این تابلو طرحش ازخودت بود فقط قیچی کردن جاهای ریزش با من بود وهمچنین چسب کاریش وچسباندنش باخودت بود این کارهای سفالی روتوی مهد قران یادگرفتی وخیلی دوستشون داری تخت عروسک ازمواد بازیافتی اتوبوس بااستفاده ازبطری گلاب این خانوم خودتی به اتفاق خورشید خانوم وعروسکت هندوانه با خمیر بازی پرنده ها وپروانه های درحال پرواز اینها سبزه عدس بودکه خودت سبز کرده بودی وبعدنقاشی خودتو کنارسبزه هات کشیدی اینهم نقاشی هیولا ست اینهم منزل اقاگربه اردک زیبا ورنگارنگ درحال شنا ونقاشی آخرخودت هستی درمزرعه به همراه حیواناتت ازجمله ببر خرگوش مرغ گاو واردک اینهم تابلو ب...
8 مهر 1393

مهمانان بوشهری

گلم حدودا 10 روز پیش میهمانان عزیزی از دوستان بابایی ازاستان بوشهر میهمان ما بودندکریم آقا کوچولوی خانواده حسابی با شما دوست شدوازصبح تا آخرشب حسابی وبدون خستگی با هم بازی میکردید البته گاهی باهم قهر میکردید ولی این قهر بیش از ده دقیقه طول نمیکشید وباز باهم مشغول بازی میشدیدبه ماهم درکنار خانواده ی مهربان ودوست داشتنی کریم خوش گذشت امیدوارم بازهم به ماسربزنند ...
4 مهر 1393

حضرت سلیمان (ع ) و مورچه

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی...
4 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الهه ناز می باشد